موضوعات: "مباحث کلامی" یا "ذات خداوند"
اینکه خدای سبحان به ملائکه می فرماید من درروی زمین جانشین قرار دادم و… ازچه بابی ست؟ آیا صرفا اطلاع رسانی؟ به چه دلیل؟ یا معاذالله مشورت ؟ سابقه قبلی هم دارد که خداوند درمورد افعالش اینگونه باملائک سخن بگوید؟
چطور ملائک به خود اجازه ابراز عقیده و نظر دادن؟ هدف چی بوده؟ منظور ازین گفتمان چی بوده؟؟
پاسخ
سوال قطعا برای دانستن بوده و اعتراض نکرده اند.
گاه گفته مى شود: خداوند قبلاً آینده انسان را به طور اجمال براى آنها بیان فرموده بود.
در حالى که بعضى احتمال داده اند: ملائکه خودشان این مطلب را از کلمه «فِى الاَرْض»(1)؛ (در روى زمین) دریافته بودند؛ زیرا مى دانستند انسان از خاک آفریده مى شود، و ماده به خاطر محدودیتى که دارد طبعاً مرکز نزاع و تزاحم است، چه این که جهان محدود مادى نمى تواند طبع زیاده طلب انسان ها را اشباع کند. حتى اگر همه دنیا را به یک فرد بدهند باز ممکن است سیر نشود. این وضع مخصوصاً در صورتى که توام با احساس مسیولیت کافى نباشد سبب فساد و خونریزى مى شود.
بعضى دیگر از مفسران معتقدند پیشگویى فرشتگان به خاطر آن بوده که آدم، نخستین مخلوق روى زمین نبود، بلکه پیش از او نیز مخلوقات دگرى بودند که به نزاع و خونریزى پرداختند؛ پرونده سوء پیشینه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!
این تفسیرهاى سه گانه، چندان منافاتى با هم ندارند یعنى ممکن است همه این امور سبب توجه فرشتگان به این مطلب شده باشد، و اتفاقاً این یک واقعیت بود که آنها بیان داشتند.
لذا خداوند هم در پاسخ هرگز آن را انکار نفرمود، بلکه اشاره کرد در کنار این واقعیت، واقعیت هاى مهم ترى درباره انسان و مقام او وجود دارد که فرشتگان از آن آگاه نیستند! آنها فکر مى کردند اگر هدف، عبودیت و بندگى است که ما مصداق کامل آن هستیم، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت! بى خبر از این که عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواست هاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى این انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه مى کند، تفاوت فراوانى دارد. |
اطاعت و فرمانبردارى این موجود طوفان زده کجا؟ و عبادت آن ساحل نشینان آرام و سبک بار کجا؟!
آنها چه مى دانستند از نسل این آدم، پیامبرانى همچون محمّد، ابراهیم، نوح، موسى و عیسى(علیهم السلام) و امامانى همچون ایمه اهل بیت(علیهم السلام) و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانى که همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى دهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت، افرادى که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سال ها عبادت فرشتگان است.
پاسخ به شبهات:
https://telegram.me/joinchat/DqwJDUF1hiGzuFNmPxRoUQ
مدیر گروه پاسخگویی:فرزاد نجفی
سوال:
آیا واژه خدا دقیقا بر واژه الله منطبق است؟
پاسخ:
خدا همان الله نیست.
الله ترجمه ندارد. چرا که اسم ذات مطلق و بی نهایتی است که همه صفات کمالیه را به نحو مطلق و بی نهایت در بی نهایت داراست . چنین اسمی را نه بشر جعل کرده و نه بشر می تواند ترجمه کند. اسم “خدا “مجعول انسان است ولی اسم الله فقط مجعول خود الله است
این اسم فقط در ادیان الهی و به ویژه ادیان ابراهیمی وجود داشته است.برای مثال در تورات الوهیم به عبری را جنبه رحمانیت و یهوه را جنبه رحیمیت الله می دانند و نزدیک است به اسم الله. اما در ایران باستان و در دین زرتشی وجود ندارد.در تعالیم زرتشتی و ایران باستان، نوعی ثنویت مقرون به نقص از خدا تعریف می شود.
تنها در قرآن برای فهم بهتر اسم مطلقه الله، سوره اخلاص نازل شده و در آنجا احدیت خدا مساوق با یهوه و الوهیت خدا مساوق با الوهیم در نظر گرفته شده البته این عرض حقیر برای تقریب ذهن است والا قائلم به این که اصلا و ابدا تا قبل از قرآن توحید به این حد اعلا تعریف نشده و قرآن بی سابقه است در این موضوع.
تعریف توحید از معجزات قرآن است چرا که در قرآن حصر عقلی در مورد این تعریف وجود دارد در کوتاهترین عبارات مثل صمد .
کارشناس پاسخکو:دکتر عباس حاجیها
مدیر گروه پاسخگویی:فرزاد نجفی
متن شبهه:
یکی از روحانیون اهل سنت،شبهه ای پیرامون توسل مطرح کرده است: هنگامی که شما شیعیان بر سر قبر کسی می روید برای اینکه از او چیزی را بخواهید، آیا صاحب قبر به شما نزدیکتر است یا خدا؟
خداوند خودش می گوید مابه او از رگ قلبش نزدیکتریم (ق:19 )
صاحب قبرمهربان تراست یاخدا؟؟؟؟
پاسخ:
خلطی که اهل سنت و وهابیت پیرامون توسل مرتکب شده اند و در همین اشکال نیز به صورت مشهود، هویداست؛ این است که در توسل، متوسل علیه (: شخصی که به او توسل می شود) را نباید جای خدا گذاشت، بلکه باید به جای شخص توسل کننده گذاشت (بگذریم از این که هنگامی که توسل را توضیح می دهد، می گوید امام رضا (ع)، تو مشکل ما را حل کن؛ در حالی که این اشتباه است و توسل به معنای واسطه قرار دادن است نه هدف قرار دادن).
این واضح است که ما خداوند را مهربان تر، نزدیک تر، شنواتر و قادرتر از امام رضا (ع) می دانیم؛ اما مسئله اصلاً در این جا نیست؛ بلکه اشتباه اهل سنت در آن است که شما، امام رضا (ع) را با خدا قیاس می کنید در حالی که باید امام را با خودِ توسل کننده قیاس کرد.
پس ما این طور سوالات را طرح می کنیم: ? آیا مایی که توسل می کنیم، بهتر دعا می کنیم یا امام رضا (ع) که طبق (احزاب: 33) معصوم است؟ ما بهتر از خدا می توانیم بخواهیم یا امام؟ ما تنها از خدا بخواهیم بهتر است یا ما به همراه امامان؟ اگر ما تنها از خدا بخواهیم بهتر است یا به همراه حجت خداوند؟
پاسخ به پرسش های فوق واضح است. اما او نمی داند که وقتی ما به امام رضا (ع) می گوییم تو واسطه قرار بگیر؛ هیچ ارتباطی به برتری خداوند نسبت به خلقش ندارد، بلکه به برتری آنان، مانند امام رضا (ع) بر خودمان اقرار داریم و برای همین به آنان می گوییم که برای ما از خدا بخواهند و البته در کنار آنان نیز خود ما هم خواهانیم و دعا می کنیم.
بنده از ایشان سوالی دارم: آقای مولوی سنی! اگر پیامبر خدا زنده بود، و تو گناهی در پیشگاه خدا داشتی، وقتی خودت تنها از خدا طلب آمرزش می کردی، اطمینان بیشتری بر آمرزش گناه داشتی؛ یا هنگامی که خودت به همراه پیامبر خدا، طلب آمرزش می کردید؟
?باز هم پاسخ روشن است؛ و طبق نص قرآن، اهل بیت زنده اند (آل عمران: 169) و نیز از هر گونه پلیدی و زشتی نیز به دورند(احزاب:33 )
?پاسخ به شبهات?
https://telegram.me/joinchat/DqwJDUF1hiGzuFNmPxRoUQ
مدیر گروه پاسخگویی:فرزاد نجفی
سوال:
آیا شیطان مستقیما با خدا در ارتباط است و اگر این ارتباط وجود دارد یعنی مقام ومنزلتش تا این حد هستش که همه پیامبران با واسطه با خدا ارتباط داشتن ولی شیطان بدون واسطه؟ ؟؟؟
پاسخ:
1- در ابتدا باید اشاره شود صدا به مفهوم الفاظ که بر اثر موّج هوا در فضا پخش میشود و انسان آن را میشنود، از صفات امور جسمانی است و بر اثر خروج الفاظ از دهان و لبان آدمی و یا حیوانات و یا بر اثر اصطکاک اجرام به وجود میآید و خداوند از آن منزّه است.
باتوجه به این نکته باید گفت سخن و صدای خداوند همان کلام وحی آسمانی است که آدمی از طریق پیامبران او، آن را میتواند بشنود، چون آنچه از بین لبان رسول خدا برای مردم بیان شده است ،کلام خدا است. لذا مولوی میگوید:?
گرچه قرآن از لب پیامبر است هر کی گوید حق نگفت او کافر است(1)
این همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود(2)
چه این که به یک لحاظ همه عالم هستی کلام خدا و صدای حق تعالى است. چون جلوه اوست. کلام و صدا هم جلوه متکلم و صاحب صدا است.
?امیرمؤمنان(ع) فرمود:
«یقول لمن أراد کونه کن فیکون لا بصوتٍ یقرع ولا بنداءٍ یُسمع وإنّما کلامه سبحانه فعل منه أنشأه؛(3)
خداوند چیزی را که میخواهد ایجاد کند میگوید: باشد، پس ایجاد میشود. اما این گفتن آوازی نیست که گوشها را بکوبد، و یا صدایی نیست که شنیده شود، بلکه سخن خدا همان کاری است که ایجاد کرده است».
2- بنابر این عالم خلقت همه صدا و آواز خدا است. ما آدمیان با این که خودمان’ هم جزء مخلوقات و در واقع کلام و صدای حق تعالى هستیم، پیوسته با صدا و کلام حق تعالى یعنی موجودات عالم سر و کار داریم و آنها را میبینیم و از آنها استفاده میکنیم، پس صدای خدا را پیوسته میشنویم ولی توجه نداریم.
بنابراین صدای خدواند را در تمام عالم می توان شنید، اما باید گوشی متناسب با این صدا داشت. صدای خدا را می توان در ترنم آب ، آواز پرندگان ، صدای ورزش باد ، یا نوازش نسیم و… شنید.
3- اما در خصوص تکلم وگفتگوی ابلیس با خدا در ابتدا باید اشاره شود که گرچه در این گونه نقل ها جای دقت بیشتر لازم است چون روایت این مسئله به صورتهای مختلف نقل شده است که می توانید تفصیل آن را در منبع ذیل ملاحظه نمایید. (4) گرچه به فرض درستی این نقل باید گفت:? برای ما روشن نیست که خدا با شیطان چگونه حرف زده و نحوه این گفتگو چگونه بوده است و در جایی هم در این باره سخنی بیان نشده است. اما اگر مراد از سوال اصل امکان تکلم بین خداوند و ابلیس است، باید گفت چنان که قبلا بیان شد خداوند منزه از آن است که به طور مستقیم باکسی سخن بگوید. ولی تکلم به معنای القای معنا و منظور در مخاطب حتی به طریق ایجاد صوت، یا با واسطه یک موجود یا چیز دیگر، در خصوص خداوند ممکن است.
4- ممکن است که خداوند به طور غیر مستقیم مثلا با ایجاد صوت و مانند آن با ابلیس سخن گفته باشد و این نوع گفتگو با ابلیس کمالی برای او محسوب نمی شود. چنان که اگر یک قاضی عادل با یک فرد مجرم و جنایت پیشه سخن بگوید این کمال برای آن فرد به حساب نمی آید و او نمی تواند این گفتگوی خود را به عنوان یک کمال تلقی نماید.
جریان سخن گفتن ابلیس با خدا هم چیزی شبیه همین مسله است . از این گذشته چنان که در کتاب های که این ماجرا را نقل نموده اند (5) آمده است. ابلیس به عنوان یک ادعای خود خواهانه با خدا در باره ایوب سخن گفت و خداوند برای این که ثابت کند ادعای او در باره ایوب نادرست است با او سخن گفت تا ادعای او را رد کند و چنین گفتگوی بین خدا و ابلیس امتیازی برای ابلیس محسوب نمی شود.
5- چه اینکه جای تردید نیست که خداوند دشمن ابلیس است و او را از در رحمت خود رانده است و اگر در مسأله ای با او سخن گفته باشد مثل آن است که انسان به دشمنش که خیلی هم از او بدش می آید سخنی در رد و یا مذمت او بگوید. و در هر صورت آن گونه گفتگو ها هیچ امتیازی برای ابلیس تلقی نمی شود .
مدیر گروه پاسخگویی: فرزاد نجفی
?منبع:
1. مولوی، مثنوی معنوی، نشر هرمس، تهران 1378 ش، دفتر 4، ص 643.
2. همان، دفتر اول، ص 88.
3. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین قم 1375 ش، خطبه 186.
4. رسول محلاتی ، قصص قرآن، نشر انتشارات اسلامیه 1361 ش، ج2 ، ص3.
5. همان، ونیز مجلسی، تاریخ پیامبران، نشرر سرور قم 1378 ش، ج1، ص558.
شبهه:
آیا حسین در خواب است؟؟؟
بار ديگر انفجار تروريستى و بار ديگر جزغاله شدن زائران حسين بدست اهل سنت و البته با فرياد الله اكبر ..
بار ديگر حماقت تروريستها و بار ديگر حماقت شيعيان خردباخته.
فقط سئوال عاقلان اين است:
چرا امام حسين به داد اين خردباخته ها نمى آيد؟
چرا زائرانش را نجات نميدهد؟
مگر نه اينكه اين شيعيان خرافاتى به زيارتش رفته اند؟ چرا خودش را به خواب زده است؟؟؟
پاسخ:
?در این که امامان گرامی قدرت انجام کارهای خارق العاده دارند شکی نمیباشد و در این باره ادله متعدد عقلی و نقلی دلالت دارد که آنچه به طور اجمال می توان عرضه داشت؛
علامه گرانقدر مجلسی در کتاب شریف بحار الانوار بابی را گشوده است به ذکر روایات تحت عنوان:
« امامان قادر هستند بر زنده کردن مردگان و شفای کوران و برطرف کردن بیماری پیسی و انجام دادن تمام معجزات انبیا و کارهای خارق العاده در عالم»
?بحار الانوار ج27 ص29 باب13
?امام باقر علیه السلام فرمود:
«اسم اعظم خدا دارای هفتاد و سه حرف است .نزد آصف بن برخیا وصی سلیمان تنها یک حرف بود که توانست تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از فاصله دور حاضر کند و نزد ما اهل بیت هفتاد و دو حرف از آن حروف است ( وقدرت ما بی شک قابل مقایسه با آصف نیست) و یک حرف را خداوند به ما تعلیم نداده است و اختصاص به خودش دارد»
?بحار الانوار ج27 ص25
ونیز باید توجه داشت که در این نکته نیز شکی نیست که ائمه گرامی حتی پس از مرگ ظاهری نیز منقطع از دنیا نیستند و دارای حیات برزخی می باشند .
در روایات ما آمده است که امامان پس از مرگ از احوالات و اعمال مردمان کاملا اگاه هستند و هر صبح و شام اعمال بندگان بر انان عرضه می شود»
?بحار الانوار ج23 ص333 باب 20
امام صادق علیه السلام فرمود:
«انبیا و اوصیا چنین هستند که سلام شما به آنان از راه دو ؛ به آنها می رسد و اگر از نزدیک قبورشان به آنها سلام کنید خودشان می شنوند»
?بحار الانوار ج27 ص 299
وقتی به زیارت قبر حسین می روید خطاب به او بگویید که شهادت می دهم تو از حضور من در این مکان اگاهی داری و کلام و سخن مرا می شنوی و تو زنده هستی در نزد پرودگارت روزی می خوری»
?مستدرک الوسائل ج10 ص345
در روایت دیگر فرمود:
«حسین به زائران خود نگاه می کند و او کاملا به احوال و اسمائ آنان و اسمائ پدرانشان آگاهی دارد حتی بیشتر از آگاهی پدر نسبت به احوال فرزند»
?بحار الانوار ج27 ص 300
شأن امامان و من جمله امام حسین اجل از آن است که بدن شریفشان خوراک زمین شود.
?امام صادق علیه السلام فرمود:
«هیچ نبی و جانشین نبی ( امامان ) نیستند که جسد شریفشان بیشتر از سه روز در قبر بماند .خداوند روح و استخوان و گوشت (و به طور کلی بدن آنها را) به آسمان بالا می برد .زائران تنها به زیارت جایگاه و مکانی می روند که آنان را در بر داشته است و آثار آنان در آنجا قرار داشته است .اگر از راه دور به انان سلام کنید سلام شما به آنها می رسد و اگر به نزد قبورشان بروید و آنان را مخاطب قرار دهید صدای شما را می شنوند»
? بحار الانوار ج27 ص300
از سوی دیگر امامان مطیع محض خداوند هستند.امام کاظم علیه السلام فرمود:
« خداوند قلوب امامان را محل اراده خودش قرار داده است .بدون اذن خداوند کاری نمی کنند»
?بحار الانوار ج5 ص114
?نتیجه بحث
?خداوند اساس زندگی بشر بر آزادی اراده قرار داده است تا همگان آزمایش شوند نه با اجبار و اکراه از انجام ظلم و جنایت منصرف شوند و گرنه تکاملی صورت نخواهد گرفت.
?اگر ظالمین ببینند که هر ظلمی می کنند سریع عذاب می شوند یا تا اقدام بر ظلم و جنایت می کنند بلایی بر آنان نازل می شود دیگر کسی جرات ظلم کردن را به خود نمی دهد و همگان بالاجبار مسیر صلاح را در پیش می گیرند که روشن است که این هدایت اجباری فایده ای ندارد زیرا تکامل اختیاری است که ارزشمند است.
?لذا خداوند محل مواخذه ظالمین را قیامت قرار داده است و آنان را در دنیا آزاد گذاشته است .امامان نیز در برابر اراده الهی از خود اختیاری ندارند.
?اختیار اهل بیت در طول اختیار خداوند است نه در عرض اختیار خداوند اهل بیت اختیار مستقل در مقابل اختیار خداوند سبحان ندارند.
مدیر گروه پاسخگویی:فرزاد نجفی
سوال:
امروزه خیلی گفته می شه که بعد از مرگ افراد مرده ها به دنیا بر می گردن و دو مرتبه زندگی تازه ای شروع می کنن. ایا این عقیده راسته و واقعا اینطور است و تناسخ واقعیت دارد؟ اسلام نظرش چیه؟؟
پاسخ:
?عقیده مندان به تناسخ می پندارند که انسان بعد از مرگ بار دیگر به همین زندگی باز می گردد. منتها روح او در جسم دیگر و نطفه دیگر حلول کرده و زندگی مجددی را در همین دنیا آغاز می کند و این مساله ممکن است بارها تکرار شود. این زندگی تکراری در این جهان را تناسخ یا عود ارواح می نامند.
?تفسیر نمونه،ج1 ص164
?ادله متعدد عقلی نیز بر بطلان این عقیده دلالت می کند از جمله:
?همه می دانیم که موجودات زنده در این جهان یک لحظه آرام نیستند و دائما از حالتی به حالت دیگر و از مرحله ای به مرحله کاملتر قدم می گذارند.
?عقربه همه دگرگونی ها و تحولات حیاتی در موجودات زنده، متوجه به سمت تکامل و مراحل عالیتر حیات است .چیزی که هرگز در این قانون امکان پذیر نیست بازگشت به عقب و ارتجاع است .هرگز طفل یک ماهه به حال نطفه یک روزه بر نمی گردد و طفل تکامل یافته به صورت علقه سابق در نمی آید.
این قانون در گیاه و حیوان و انسان و در سراسر جهان حیات و زندگی عمومیت دارد و هرگز موجود زنده ای پس از طی دوران تکاملی به عقب باز نمی گردد .
?باتوجه به این قانون عمومی در جهان سخن از تناسخ و بازگشت به عقب کاملا بی معنا است .
?ارتباط با ارواح ص29
?قرآن می فرماید:
«چگونه به خدا ایمان نمی آورید با این که شما (قبل از افرینش خاک بودید) مرده و بی جان بودید و خداوند شما را زنده کرد سپس شما را می میراند و بعد زنده می کند و سپس به سوی او باز می گردید»
?بقره28
این ایه صریحا می گوید که پس از مرگ یک بار بیشتر زنده نخواهید شد و آن زنده شدن در رستاخیز و بازگشت به سوی خدا و پیوستن به زندگی جاودان سرای آخرت است.
?ومی فرماید:
«خداوند همان کسی است که نخست شما را آفرید و سپس روزی داد و بعد می میراند و سپس زنده می کند»
?روم41
?در این آیه نیز تنها یک مرتبه مرگ و حیات پس از آفرینش انسان ذکر شده که مرگ این جهان و حیات باز پسین است.
❗️علامه مجلسی نیز در بحار الانوار شریف بابی را گشوده به ذکر روایات اهل بیت در رد عقیده به تناسخ؛
?بحار الانوار،ج4 ص320 باب 5 “ابطال التناسخ”
?شیخ حر عاملی نیز بابی را اختصاص داده است به ذکر روایات اهل بیت در ابطال تناسخ؛
?الفصول المهمه “تکمله الوسایل"ج1 ص258 باب 48
?امام رضا علیه السلام فرمود:
“کسی که معتقد به تناسخ باشد او کافر به خداوند عظیم شده است و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است”
?عیون اخبار الرضا، صدوق ج2 ص202
وفرمود:
“هرکس اعتقاد به تناسخ داشته باشد کافر است”
?همان مدرک، ج2 ص202
مدیر گروه پاسخگویی:فرزاد نجفی
سوال:
ببخشید یه سوال که رفیق سنی ام ازم پرسید اینکه مگه خدا از رگ گردن به ما نزدیک نیست پس چرا درخواستت را از خدا نمی خواهید و به امامان متوسل می شوید؟
پاسخ:
?در این شکی نیست که پرودگار حتی از رگ گردن نیز به انسان نزدیکتر است چنان که می فرماید:
«نحن اقرب الیه من حبل الورید»(ق/16)
?اما باید توجه داشت که این نزدیکی خداوند منافاتی با توسل کردن ندارد به این بیان:
شکی در این نیست که دعا کردن در برخی از زمان ها و در برخی از مکان ها به اجابت نزدیکتر است .
?احمد بن حنبل از بزرگان اهل سنت روایت می کند که پیامبر فرمود:
«در یک سوم آخر شب خداوند به آسمان دنیا فرود می آید و ابواب آسمان باز می شود و خداوند دستش را باز می کند و می گوید آیا سوال کننده ای است که من اجابتش کنم»
?مسند احمد ج1 ص388
?این حدیث نشان میدهد که دعا کردن در وقت سحر به اجابت نزدیکتر است .البته این روایت چون حاکی از جسمانیت خداوند است نزد ما مردود است و تنها از باب قاعده الزام به آن استدلال می کنیم.
?هیثمی یکی دیگر از علمای اهل سنت روایت می کند که پیامبر گرامی فرمود:
«ابواب آسمان در زمان قرائت قرآن و نزول باران و وقت اذان باز می شود»
?مجمع الزوائد ج1 ص328
این حدیث نیز نشان می دهد که دعا کردن در این زمان ها به اجابت نزدیکتر است .
?وباز روایت می کند که پیامبر گرامی فرمود:
«وقتی نصفی از شب می گذرد ابواب آسمان باز می شود و منادی ندا می دهد که ایا سوال کننده ای است تا درخواست کند و دعایش مستجاب شود .آیا گرفتاری است تا دعا کند و مشکلش حل شود .هر مسلمانی که در این زمان دعا کند خداوند دعایش را مستجاب می کند»
?همان مدرک ، ج10 ، ص153
?ویا فرمود:
« وقتی وارد مسجد شدی رو به قبله بنشین سپس دعا کن»
?الوافی، ج7 ، ص498
?این روایات و روایات مشابه آن همگان نشان می دهد که دعا کردن در برخی زمان ها و برخی مکان ها اهمیت خاصی دارد و به اجابت نزدیکتر است .
?بی شک خداوند در هر حال به انسان نزدیک است و صدای او را می شنود اما اگر انسان در برخی زمان ها ومکان ها دعا کند خداوند دعایش را بهتر مستجاب می کند.
?پس همانطور که دعا کردن در زمان ها و مکان های مختلف با نزدیکی خداوند به انسان منافات ندارد زیرا سبب تسریع در استجابت می شود توسل به ائمه نیز با نزدیکی خداوند منافاتی ندارد.
?ما اگر در دعا کردن به ائمه توسل کنیم و خداوند را به حق آنان قسم دهیم خداوند بهتر دعای ما را اجابت می کند اگر چه خداوند تا قبل از آن نیز صدای ما را می شنید اما چون شایستگی اجابت را نداشتیم مستجاب نمی شدیم .
در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید: ?وسائل الشیعه ج7 ص102 |
?با توجه به این نکات روشن می شود که به هیچ عنوان توسل کردن با نزدیکی خداوند به انسان منافاتی ندارد.
مدیر گروه پاسخگویی: فرزاد نجفی
متن شبهه:
دین نمیتواند پایه دمکراسی باشد!
پروفسور مهدی مظفری، رئیس مرکز مطالعات اسلامگرایی و افراطیگری (CIR)، در بخش علوم سیاسی دانشگاه آرهوس دانمارک ، در توجیه و توضیح این شبهه می گوید:
به سه دلیل دین نمیتواند پایه دمکراسی باشد: اول اینکه نقش دین ایجاد دموکراسی نیست. هیچ دینی وجود ندارد که رسالت خود را ایجاد دموکراسی یا حتی بسط آن اعلام کرده باشد.
دوم اینکه، دین اساسش بر اعتقاد نهاده شده و دمکراسی بر قرارداد. رابطه دین رابطه عمودی است، رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی، در حالیکه رابطه دمکراتیک، رابطهای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیقتر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت ماهوی بین روابط، از حوزه ادیان هم بالاتر رفته و اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو هم هست.
سوّم آنکه،واحد دین، مؤمن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمیشناسند. مؤمنان، امت دینند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند…
بهترین و سادهترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف رافائل از فلاسفه نقش بستهاست. آنجا میبینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان میدهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جاییکه بالاتر از اوست تطبیق دهد.
ارسطو به عکس، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آنهم بیآنکه با انگشت سبابه به خواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو میگوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسانها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نهخدا!
این اساس تفاوت ماهوی دین و دمکراسی هم هست. نتیجه منطقی این فرضیه آن است که اعتقاد و قرارداد را نمیتوان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست. اما هر معتقدی میتواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد.
پاسخ:
با سلام
?دموکراسی یعنی حکومت مردمی.که الان ازش به مردم سالاری تعبیر میشه.
?اساس دین بر اینه که حق و حقیقت اجرا بشه. حالا ممکنه این حق و حقیقت در قالب زندگی شخصی فرد باشه و ممکنه در اجتماع باشه.
به این آیه توجه کنید:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ “النَّاس"ُ بِالْقِسْطِ (25 سوره حدید)
کلمه “ناس” یعنی مردم در این آیه بیانگر همه چیز است.
?ما پيامبرانمان را با دليلهاى روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ترازو را نيز نازل كرديم تا مردم به عدالت عمل كنند.
وقتی میگه تا مردم به عدالت عمل کنند فقط در سایه حکومت امکان پذیره.
وچون منشا این قسط و عدالت و برپایی آن از جانب خداوند هست واضحه که این نوع برپایی عدالت توسط مردم ریشه دینی داره که ما ازش به عنوان دموکراسی دینی یاد میکنیم.
?و این آیه:
و شاورهم فی الامر
خداوند مستقیما به پیامبر خطاب میکنه که از مردم مشورت بگیر. این مردم سالاری نیست؟
کلا دموکراسی دینی با دموکراسی غربی تفاوت داره.
تفاوت در مشروعیت حکومت دینی است.
مردم به حکومت دینی مشروعیت نمیدهند. بلکه مشروعیت حکومت دینی از جانب خدا و جانشینان او در زمین صورت میگیره.
مردم فقط به حکومت دینی مقبولیت میدهند.
یعنی برای برپایی حکومت باید مردم حضور داشته باشند.
?امیر مومنان علیه السلام به مدت ۲۵ سال خانه نشین بود.
چرا؟
چون مردم نمیخواستند.
?وقتی زمام حکومت رو به دست گرفت که مردم به در خانه ایشان هجوم آوردند.
خود حضرت هم این مسئله را با این بیان تاکید میکنند:
لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر… لالقیت حبلها علی غاربها
یعنی اگه حضور بیعت کنندگان نبود و با وجود یاوران حجت بر من تمام نمیشد… رشته کار(حکومت) را رها میکردم.
?در پایان:
هر سه دلیل این آقا مردود هست.
به دلیل اینکه فقط ادعای ایشان بوده و تخیلات خودشون رو به عنوان دلیل ذکر کرده اند.
دلیل اول را که مفصلا توضیح دادیم
دلیل دوم:اساس دین اعتقاد صرف نیست بلکه عمل هم هست.
آیات زیادی هم در این زمینه داریم.
وَالْعَصْر* إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ .
در دین ما رابطه انسان با انسان کاملا توضیح داده شده است.
?توجه ویژه به حق الناس مصداق بارز اونه.
دلیل سوم:
اولا دین واحد نداره.
و بر فرض هم اگه قبول کنیم که واحد داشته باشه واحدش ایمان+عمل صالح بر اساس تعالیم دینی.
?یکی از تعالیم دینی هم توجه به حقوق همدیگر است. کتاب صحیفه سجادیه امام زین العابدین دریایی از این بحث رعایت حقوقه.
حقوق مادر بر فرزند و بالعکس
حقوق معلم بر دانش آموز و بالعکس
حقوق همسایه بر همسایه.
و …و… و
اینها همان حقوق به اصطلاح شهروندی است.
?دلیل چنین استادی وقتی بر اساس یه نقاشی صورت بگیره، بیش از این نمیشه.
خریداران حرف چنین اشخاصی امثال همون رادیو فرداها هست.
ما هم توقعی بیش از این، از دشمن نداریم.
پاسخ تکمیلی:
?قسمت اول:
لیبرالیسم سیاسی نوعی ایدئولوژی سیاسی است، که چند پایه مهم دارد. مهم ترین آنها تساهل و مدارا و حقوق و آزادی های فردی می باشد.از ویژگی های بارز این ایدئولوژی جدا کردن حوزه امور عمومی از حوزه امور شخصی است. برجسته ترین پیامد این ویژگی سکولاریسم یا اعتقاد به جدایی دین از سیاست است.طبق این عقیده، دولت باید از دخالت در امور شخصی پرهیز کرده و حریم قلمرو شخصی و حقوق فردی رو مراعات بکند.این شرایط خود موجب لیبرالیسم دینی شد. لیبرالیسم سیاسی خود زائیده کشتارهای مذهبی و شکنجه ها و اختناق کلیسا بود در قبال جوامع مسیحی..یعنی ضعف کلیسا در مبانی تئوریک و عملکرد و قابل دفاع نبودن رویه ایشان به لیبرالیسم سیاسی و دینی منجر شد . جدایی دین از سیاست حاصل این وضعیت بود..
?قسمت دوم:
با ذكر مقدمه اي كه آمد و شرايطي كه بستر فرار از دين و متافيزيك و فلسفه در غرب رو فراهم كرد، بايستي در خصوص نكاتي كه در شبهه مطرح شده است عرض كنم، عقيده شخص آقاي پرفسور مظفري مطابق با تعريف دموكراسي با ديد مطلقا ليبرال دموكراتيك مي باشد و اينكه دين رو در درجه دوم و فرع بر دموكراسي قرار داده اند كه دقيقا نقطه مقابل تفكر ماست، تفكر ما در مورد دين و دموكراسي و تفكر ايشان در مورد دين و دموكراسي كاملا در دو جهت مغاير سير مي كنه، متاسفانه ايراد متفكرين وطني كه رحل اقامت در خارج دارند و حتي خيلي هاي ديگه از داخل نشين ها همينه كه يه مقدار قدرت تفكر فرا ترجمه اي به خودشون نمي دهند(ضمن اينكه متن ارائه شده مربوط به راديو فردا مي باشد)… با اين توضيح پاسخ مبسوط زير رو تقديم مي كنم :
در غرب پس از تحولاتي كه در زمينه سياست و دين و اعتقادات بوجود آمد(خلاصه اي از آن در قسمت اول آمد) نتيجه اين شد كه تعريفي از دخالت مردم در سرنوشت خويش يا همان دمكراسي ارائه شد كه به طور كلي در آن اخلاق و فلسفه(عقل) و متافيزيك كنار گذاشته شدند، به اين عبارت كه بدون پاسخگويي دقيق به اينكه فلسفه و منشاء حق حاكميت مردم دقيقا چيست؟ قدرت را به عنوان موضوع سياست مطرح كردند، با همان استدلال كه علوم را از متافيزيك و فلسفه منفك و جدا شدند، براي سياست نيز فلسفه اي قائل نشدند، و فلسفه سياست رو كنار گذاشتند، علم سياست از اخلاق و فلسفه و متافيزيك جدا شد..متفكريني مثل آقاي مظفري، اينگونه القاء مي كنند اين نوع دمكراسي با دين همخواني ندارد، بله ، قطعا دين با چنين دموكراسي بشر محوري (يعني بدون نظر داشتن به خداوند و متافيزيك و اخلاق) همخواني نخواهد داشت، قرار نيست به هر نحو ممكن دين خود را با چنين تعريفي از دمكراسي متحد كند!!
عده اي تلاش مي كنند تا از سرخير خواهي و با اين ادعا كه دين در زمينه حقوق مدني و سياسي ضعف دارد(به زعم خود) به هر نحو ممكن پسوند دمكراسي را به دين ضميمه و الحاق كنند… اين در حاليست كه سئوال محوري و مهم كماكان باقيست، مشروعيت مردم سالاري از كجاست؟؟ دمكراسي(با تعريف بالا) بر خلاف حقوق طبيعي بشر و غير مستدل مي باشد وحجيتي ندارد(( تكنيك و فرمولي شده جهت كسب قدرت توسط قدرت طلبان)) در اين نوع دمكراسي با افكار عمومي بازي مي شود؛ مشروعيت را تحت الشعاع كسب قدرت ومقبوليت و امكان حاكميت قرار مي دهند، و از روي فلسفه سياست مي پرند..در نظر دموكراسي غربي مشروعيت سياسي ربطي به مشروعيت ديني ندارد.
سوال بسيار مهم اينجاست؟
?نظريه پرداز مسلمان خالقيت و مالكيت و ربوبيت تكويني و تشريعي را از آن چه كسي مي داند؟
? آيا حاكميت مطلقا به بشر منتقل شده يا اينكه شريعت الهي براي بشر قيد و بند و امر و نهي دارد؟
در سكولاريسم خداي خالق مورد قبول است اما خداي شارع نفي مي شود، نهايتا حتي اگر چيزي را قبول كنند، مي گويند خداي خالق حاكميت را به بندگان منتقل كرد!!! هم سلطان نفي مي شود و هم ولي عادل، اين در حاليست كه دين در خصوص حاكميت اظهار نظر كرده ، اگر حق حاكميت را از خدا مي دانيم، لذا اگر اينكه بگوييم كه دين بايد مردم سالار و دمكراتيك باشد، اين بدون شك نقض غرض اساسي است، برعكس، اين دمكراسي و مردم سالاري است كه بايد شرعي و ديني باشد، زيرا حق حاكميت متعلق به خداست، ولايت بالذات مال خداست، حتي حق حيات بشر نيز از خداست، اين دمكراسي است كه در نگاه ما بايستي با غايت هاي دين سازگار باشد؛ ما در برابر حق و حقيقت تعهد داريم نه در برابر دموكراسي، آنچه از دمكراسي با دين و دستورات الهي سازگار شد فبهالمراد اگر نشد، (خب نشود) آيا ما طرفداران دين دموكراتيك هستيم يا طرفداران دمكراسي ديني(جمهوري از نوع اسلامي يا اسلام از نوع جمهوري) اين اعتبار دين و قدسيت آن است كه به دموكراسي مشروعيت مي دهد و اعتبار دين منوط به دموكراسي نيست،
كدام اصل است و كدام فرع؟
كدام قالب است و كدام محتوا؟آيا مشروعيت دين به آراء بشر محدود است؟ يا اين دين و شريعت است كه به آراء مردم اعتبار و مشروعيت خواهد داد؟
حق قانون گزاری مطلق از آن كيست؟
حق ارزش گذاري از آن كيست؟
قدرت قانونگذاري مطلق در نگاه ما از ان خداست، و اين دموكراسي است كه بايستي با تفكر توحيدي تضاد نداشته باشد؛ در دموكراسي لائيك يا سكولار، همه چيز منوط و مشروط به دموكراسي شده، در حالي كه در تفكر ديني حق انتخاب مردم در چهارچوب انتصاب الهي استف شما نمي توانيد حق حاكميت خدا را مشروط كنيد، و حق حاكميت بشر را مطلق كني!! اين خداست كه به بشر امر و نهي مي كند، نه بالعكس..
?قسمت سوم :
در مورد دموکراسی در حکومت اسلامی اگر قرارداد اجتماعی یا قواعدی برای اجتماع وضع میشود باید عین دستورات الهی باشد یا اینکه مطابق شریعت و آموزه های الهی باشد…اعتقاد دینی باید اساس امور جامعه باشد..افراد جامعه به سمت اجرای احکام الهی حرکت می کنند.نام ایشان قاعدتا یا مسلم یا مومن..است. بنابراین چون اصل و اساس دین است. مهم عدم مغایرت قواعد دموکراسی با دین می باشد.